کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
پنجمین جلسه انجمن ادبی کتابخانه مسروری حکم آباد طبق معمول در ساعت 18روز پنجشنبه 29/03/1393 با حضور اکثر اعضا در سالن اجتماعات کتابخانه برگزار گردید. ابتدا آقای ملایی مسئول کانون ضمن خوشامد گویی به اعضا به صورت مختصر از زندگی نامه پروین اعتصامی توضیحاتی دادند. و سپس هر یک از اعضا آثارشان را ارائه دادند. خانم فاطمه حکم آبادی (صادقی) به مناسبت سالروز درگذشت دکترشریعتی مختصری از زندگی وی و قطعاتی از شطحیات را قرائت نمودند. خانم زهره رشیدی متنی ادبی خواندند که قسمتی از متنشان را در ادامه آورده ام: " کاش میشد کودک بودم کودکی دنیای زیبایی است.دنیای راستی ها و صداقت ها و مهر ها و محبت ها و سادگی ها و صمیمت ها .همان روزهایی که مادر بزرگ برایمان قصه می گفت در یکی بو دو یکی نبود و حال امروز به حرف مادربزرگ رسیده ایم که عاشقی این است یکی هست و یکی نیست و همیشه غیر از خدا هیچ کس نبود یعنی او پشت و پناهمان بود.از بازی ها یادم می آید آن زمان ها قایم باشک بازی می کردیم چشم می گذاشتیم و همدیگر را پیدا می کردیم ولی این روزها قیم باشکمان هم قایم با شک شده.او چشم می گذارد و من قایم میشوم ولی او کس دیگر را پیدا می کند..... سرکار خانم فاطمه بداغ آبادی داستانک زیبای عشق دختر فقیر و پسر پادشاه را به زیبایی خواندند. سرکارخانم نگین وکیلی متن بستاری زیبایی مربوط به نیمه شعبان و انتظار را خواندند که قرار شد متنشان را جهت درج در وبلاگ به کتابخانه تحویل دهند. خانم فاطمه حکم آبادی از سری موضوعات مربوط به داستان نویسی خرداد ماه موضوع سوم خرداد آزادی خرمشهر را انتخاب کرده بودند و حدود 2صفحه خیلی متبحرانه داستانشان را خواندند و آرزو می کنم داستانشان در مسابقات کشوری مقام آورده و مایه افتخار انجمن باشند. خانم سحر ملایی قطعه ای از شعر ایرج میرزا با مضمون "پسر و شیطان" را به همراه دو بیتی طنز خواندند. آقای علی احمدی شعری طنز را خواندند که در ادامه می بینید: پسری داشت مادر پیری مادر پیری و زمینگیری پسرک شد جوان و غیرتمند با تعصب به مادر و فرزند هر که بر ناموسش نظر می کرد از عتاب جوان حذر می کرد از قضا مادرش شدی بیمار رنج ها می کشید او بسیار بهر درمان مادر زارش سوی دکتر ببرد بیمارش مادرش را چو دید دکتر شهر گفت بر آن جوان هرزه و فخر یا که باید کشیم دندان را یا که شوهر دهی تو مادر را شد جوانک از این خبر نا شاد پیرهن بدرید و زد فریاد کین چه حرفی است عقل تو به کجا؟ آتش افکنده ای تو جانم را خود تو خواهی که با همین دستان راهیت سازمت به قبرستان مادرم را به دکتر آوردم تو بگویی که شوهرش بدهم غیرتم پس کجاست بی غیرت ای طبیب بد سیرت به کجا من برم چنین خجلت خاک بر فرق من از این ذلت پیرزن چون بدید این احوال کرد رو جانب پسر فی الحال کای تو فرزند نازدانه من ای تو چشم و چرا غ خانه من دکتر است این پسر چغندر نیست بی گمان داند او که دردم چیست من که این سان علیلم و بی جان گو چه حاجت به آب و دانه و نان چاره درد من همان باشد شوی بهتر ز آب و نان باشد سپس آقای علی حکم آبادی ادامه شعر داریوش را خواندند که به محض کامل شدن حتما در وبلاگ قرار خواهم داد. و در آخر محمد احمدی قطعه ای شعری در مورد حضرت ابوالفضل عباس را خواندند. جلسه راس ساعت 19/30دقیقه به پایان رسید. برچسبها: [ شنبه 31 خرداد 1393برچسب:کانون ادبی حکم آباد,رضا ملایی,محمداحمدی,علی احمدی,زهره رشیدی,نگین وکیلی,فاطمه بداغ آبادی,علی حکم آبادی,فاطمه صادقی,سحر ملایی,انجمن شعر حکم آباد,انجمن داستان نویسی حکم آباد,, ] [ 10:34 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|